جدول جو
جدول جو

معنی قره گیله - جستجوی لغت در جدول جو

قره گیله
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، ولک، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، ولیک، سیاه الله
تصویری از قره گیله
تصویر قره گیله
فرهنگ فارسی عمید
قره گیله
(قَ رَ لَ / لِ)
گونه ای است از درخت ولیک. ولیک در جنگلهای شمال و بجنورد به طور وحشی میروید، و پنج گونۀ آن را در ایران نام برده اند. گونه های سیاه آن را در آستارا و گرگان رود، قره گیله نامند. رجوع به جنگل شناسی از انتشارات دانشگاه تهران ج 1 ص 236، 237 شود
لغت نامه دهخدا
قره گیله
ترکی ولیک از گیاهان ولیک
تصویری از قره گیله
تصویر قره گیله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرم گیله
تصویر چرم گیله
غار گیلاسی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ رَ لَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اسلام آباد غرب. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات دیم و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ / لِ)
قسمی درخت جنگلی از تیره درختان گیلاس، گوجه و آلبالو، از نوع ’پرونوس’ و از گونۀ ’لوروسراسوس’ که در آستارا بدین نام خوانده میشود. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 240). جل، در لهجۀ نور و مازندران. جلی، در لاهیجان. چرم لیوه، در طوالش. رجوع به کتاب جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 و کتاب درختان جنگلی ایران تألیف ثابتی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ لِ)
دهی است از دهستان والابجرد شهرستان بروجرد واقع در 9هزارگزی جنوب بروجرد و 3 هزارگزی باختر راه شوسۀ بروجرد به دورود. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
ده کوچکی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن و واقع در 35هزارگزی باختر آخوره و متصل به راه عمومی مالرو. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُلْ)
دهی از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 7500 گزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن جلگۀ معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 254 تن. آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات، توتون، حبوبات، چغندر. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ قَ یَ)
دهی جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 36هزارگزی شمال باختری ورزقان و 27 هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 31 تن. آب آن از رود خانه گاو و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. این ده محل قشلاق طایفۀ حاجی تارویردی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ زَ لَ / لِ)
قره میخ. گونه ای است از درخت تنگرس که در هرزویل آن را قره زله خوانند. (جنگل شناسی ج 1 ص 261). رجوع به قره میخ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُ)
دهی از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 18 هزارگزی جنوب چکنه بالا واقع است. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 225 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری و ابریشم بافی است. راه مالرو دارد. مزارع کلاته حاجی میرزا یا سیدها جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرم گیله
تصویر چرم گیله
غار گیلاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره بینه
تصویر قره بینه
بنگرید به کارا بین قرابین بنگرید به قرابین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره زله
تصویر قره زله
ترکی تنگرس ارجنگ از گیاهان تنگرس
فرهنگ لغت هوشیار
هرچیز که گره ی زیاد داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی